خاطرات این روزها
اومدم یکسری عکسای جدید برات بذارم از این روزهامون: دیروز من و تو بابایی با خاله شمیم رفتیم استخر خونه مامان جوون اینا تا حالا اونجا نبرده بودمت چون آبشون یکم سرد بود اما چند روزی هست که آب استخرشون گرم تر شده و منم تصمیم گرفتم ببرمت آب تنی اینم عکساش: البته کیفیت عکسا خوب نیست چون دوربین همرام نبود اونجا هم نورش خوب نبود شما هم که آرومت نمیگرفت و همش ورجه وورجه می کردی چند وقتی بود که به فکر خریدن صندلی ماشین برات بودیم اما مگه اینهمه مشغله فرصت میداد تا هم امنیتت بیشتر بشه تو ماشین هم اینکه من و تو زیاد تنهایی با هم بیرون میریم و من بتونم راحت رانندگی کنم همش استرس داشتم که اینهمه پول بگیریم و بخریم و تو قبول نکنی ...
نویسنده :
مدیر
12:10